در حال سرچ زدن تو اینستا بودم
هم اتاقیم که تو زندگیش حرفی برای گفتن نداره جز چرت و پرت گفتن ناگهان دهان باز کرد: بچه ها امروز استاد بهم سه نمره داد بعدم گفت به پزشکیان رأی بدین.
و نگاهی به من انداخت ببینه واکنشم چیه( این کلا کارش تیکه اندازه) و باورتون نمیشه اگه بگم واقعا به حرف استادش قراره گوش بده!
لبخند ملایمی زدم که حمله اش رو به شکست منجر کرد.
دوباره چند دقیقه بعد همون ادم: بچه ها همه ی ایل و تبار تون رو جمع کنید به پزشکیان رأی بدید.
و دوباره به من نگاه کرد. پوزخند زدم و نیم نگاهی بهش انداختم.
حمله پاسخ داده شد.
نازنین: من اصلا هیچکدومو قبول ندارم. انتخاباتشون انتصابیه. رییس جمهور از قبل انتخاب شده. ( یعنی فقط با این حرف می تونید بخندید و زمین رو گاز بزنید. حتی نگفت کی انتخاب شده. یعنی چه پزشکیان در اومد خدایی نکرده یا چه جلیلی در بیاد این همین استدلال رو میاره😂)
همون ادم: بابا رأی بدید اگه جلیلی بیاد بدبخت میشیم. یه متعصب متحجره.نذارین جلیلی رای بیاره.
و بلا بلا بلا
( شاید فکر کنین حرفاش حرفای خاصی نیست. بحث اینجاست که این مدت از ترک دیوار هم بهم تیکه انداخته و به منم نگاه میکنه که ببینه چه ریکشنی بهش نشون میدم و هر سری با ایگنور کردن من تیکه هاش به جایی نمیرسه.)
شروع کردم به ادای کسایی رو دراوردن که مثلا دارن به زور جلوی خندشون رو میگیرن و زیر چشمی بهش نگاه میکردم و سرم رو با تاسف نشون میدادم.
حرصش گرفته بود و هی حرفش رو تکرار میکرد و هی شدت خنده ی منم بیشتر میشد.
اخرشم اعصابش خورد شد ساکت شد😁.
نتیجه: یک -صفر به نفع من D:
خیلی حرفا هست باید بزنم ولی... خدا رو شکر طرفدارای جلیلی رو سفید شدن
به جای تفرقه بیاین طرفدارای جلیلی و قالیباف با هم اجماع کنیم و از فتنه ی پزشکیان بگذریم. الان وقت شماتت کردن نیست. بذارین یبار ثابت کنیم جبهه ی انقلاب زورش بیشتره....
دنبال فرصت اجماع بودین؟ اینم فرصت.. نسوزونینش تو رو خدا....
منتظرم صندوقای رأی رو بیارن خوابگاه
هنوز که هنوزه نیاوردنننن
دیشب خیلی از بی اخلاقی هایی که در حق اقای جلیلی کردن ناراحت شدم جوری که اشکم پای جزوه های امتحان دراومد. از اینکه انقلابی به انقلابی جماعت رحم نمیکنه.
مرسی از اونایی که به اخبار کذب اهمیت ندادن و رایشون نظر واقعی خودشون بود
نه اونایی که نگاه میکنن ببینن مداحا و بقیه به کی رای میدن و چشم و گوش بسته میرن سراغ اون.
اگه رایتون اقای جلیلیه و جو منفی مجازی شما رو به شک انداخته محکم و انقلابی پای رایتون وایسین و به جو منفی و اخبار کذب مجازی اهمیت ندین
به اخرای شب قبل از سرنوشت سازی داریم نزدیک میشیم.
تهش هم چراغا رو خاموش میکنیم هر کی خواست بره هر کی خواست بمونه :)))))
فردا پای صندوقای رای هیچکس جز خودتون باهاتون نیست و تهش خودتونین و انتخاب خودتون.
تا جایی که تونستم تلاشم رو کردم که اطرافیانم رو به مشارکت مشتاق کنم و نمیدونم چقدر اثر گذار بود. ولی دیگه بقیه اش رو میسپارم به خدا که دوباره دولت شیخ بنفش تکرار نشه و راستش از اونایی که به پزشکیان قراره رای بدن کاملا قطع امید کردم :) فردا پیش وجدان خودم راحتم که یه اشتباه رو دوبار تکرار نکردم :)
رأی من هم با افتخار آقای جلیلی هستش.
البته که اگه ایشون نشد و اقای قالیباف شد برام ناراحتی نداره ولی اگه پزشکیان بیاد من هرگز اونایی که به خاطر حماقتشون مسبب خراب کردن اینده و زندگی مردم این کشور شدن رو نمیبخشم
کمتر از چند ساعتی تا انتخابات مانده ، فرصت اجماع بین کاندیدهای انقلابی از بین رفت و فکر نمیکنم در ساعات آینده هم چنین اتفاقی بیفته...
اما نکته ای برای دوستان خوبم : *من از عدم اجماع ، ناراحت نیستم !*
این یک آزمون برای ماست ، هرچند ممکنه بهای سنگینی داشته باشه اما یکبار برای همیشه ، به طرفداران آقای قالیباف و جلیلی اثبات میشه که چقدر از رای مردم رو دارند ؟
شاید این عدم اجماع برای رشد بچه های انقلابی لازم باشه ، اگر تو این شرایط آقای پزشکیان انتخابات رو برد، باید بگیم نوش جونش!
چون ما بلد نبودیم همه جوره در میدان حاضر بشیم، چون ما اقبال عمومی نداشتیم و مردم عروسک خیمه شب بازی ما نیستند که فقط شب انتخابات ازشون استفاده کنیم...
بله عزیزان ، یک پشتیبان از کاندیدهای انقلابی رو مثال بزنین که چشماش بیرون زد از حدقه و عرق ریخت در حمایت از کاندیداهاش...
ما کمی مغرور هستیم ، این امتحان برای ما لازمه ، برای آقایونی که سکوت کردند تا شخصیت شون زیر سوال نره و ظریف و خاتمی و روحانی که خودشون رو خرج کاندیدایی کردند که حتی اونا رو گردن نمیگیره !
اگر اجماع از هر طرف انجام بشه، طرفدار اون کاندیدا خواهند گفت : نگذاشتند و نشد مثل سالهای قبل که آقایان جلیلی و قالیباف هر دو کنار رفتند
اما این بار کنار رفتن کار رو تمام نخواهد کرد .
یکبار برای همیشه چنین امتحانی برای ما لازمه...
هرچند تلخ ، اما ضروری
حریر عادلی
@markoo95
-----
نظرتون درباره ی این متن چیه؟
حالا که فرصت کمه و ما فقط باید یه کاندید رو تبلیغ کنیم بین جلیلی و قالیباف کدوم باید باشه؟
( از این لحاظ دارم میپرسم که پزشکیان نباید بشه)
پیام نور به لبهای پیک وحی خداست
بخوان سرود ولایت، که عید اهل ولاست
بیا شراب طهور از خم غدیر بزن.
خدا گواهست که ساقی این شراب خداست!
عید همگی مبارک💚🌱
راستش امروز اینقدر خوشحالم که حد نداره
معتقدم شیعه باید روز عید غدیر شادترین روز زندگیش باشه حتی اگه کلی خودش غم و ناراحتی داشته باشه.
و امیدوارم خدا امروز بهمون رزق:
۱- دراومدن کاندید اصلح
۲- افزایش حب امیرالمؤمنین تو دل همه
۳- نجات غزه
۴- برطرف شدن غم و اندوه در دل مؤمنان
۵- شفای مریض ها
۶- پیروزی مسیر ولایت
۷- حاجت گرفتن همه ی مومنا
رو بده
امسال من اولین نذری عید غدیرم رو با سه تا دیگه از بچه های خوابگاه میدم. راستش روم نمیشه بگم نذرم چی بود. ولی امیدوارم سال بعدی بتونم ساندویچ بندری بدم :) و سال بعدش مثلا پیتزا :) سال بعدترش قیمه قورمه :) ریحانه گفت : از الان تا عید غدیر بعدی منتظر بندری میمونم
و من لبخند عمیقی رو لبم نشست :) امید و انتظار برای وضعیت بهتر!
امیدوارم خدا اونقدری به جیب همه برکت بده که هر سال اطعام های بزرگ بزرگ بدیم و مردم رو شاد کنیم :)
و سفره دایمه انشاالله( دعایی که عرب های خوزستان برای افزایش رزق میکنن)
کام آن مستر جلیلی
نمیشه تا اخر مناظرات مثل امشبت پیش بری؟!
خیلی خوب بود امشب.
هم شب خوبی بود هم مناظره ی قشنگی بود.
خیلی اسناد و مدارک رو شد :)))
و اینکه امشب واقعا اقای جلیلی صدای مردم بود.رک، پوست کنده، با دل و جرئت.
یعنی کاش میشد بهش بگم بنازمتتتت 😁
فک کنم امشب تانک زاکانی رو قرض گرفته بود😂 باز یه جایی پورمحمدی دمش گرم موتورش رو روشن کرد😂
این همون چیزیه که مردم میخوان
که صدای اونها باشین
مردم الان مباحث و تئوری رو خیلی جدی نمیگیرن( که معتقدم واقعا مهمه) ولی در کنارش اینکه با جرئت حرفتون رو بزنین و صدای اونها باشین اونا رو دلگرم میکنه❤
عید همگی مبارک💚✨🌱
عید غدیر یه پست جدا خواهد داشت
امروز اتفاقی که استوریای انتخاباتی رو نگاه میکردم یکی از استوریا در مورد این بود که میگفت هر وقت دیدین اصلاح طلب جماعت حرف از دفاع از حقوق زن میزنه
ویدیو ی برخورد بازجوی فرستاده ی اصلاح طلبا رو با زن سعید امامی نشونشون بدید.
من کنجکاو شدم ببینم قضیه چیه و رفتم ویدیو رو نگاه کردم. و تا نصفش بیشتر رو نتونستم تحمل کنم. اینقدر این ویدیو زشت و حال به هم زن و ترسناک و رعب اور بود که حالم سریع بد شد. رفتار اون بازجو و صدای ترسناکش، اون دیوارای ساده ولی به هم زننده ی روح و روان باعث میشد یکی انگار روی روحم ناخن بکشه....
و اون حرفای زشت و مستهجنی که بازجو ها میگفتن و با زندانی مثل برده برخورد میکردن... وای دچار خراش روحی شدم.
ولی بعد از دیدن ویدیو برام کلی سؤال پیش اومد. قتل های زنجیره ای قضیه اش چیه؟ سعید امامی اصلا کیه؟ چرا بعضیا بهش میگن شهید؟
این شد که هزار تا سایت رو باز کردم و کلی نشستم خوندم و نظرات ادم های مختلف مثلا روح الله حسینیان که میگفت امامی شهید بوده نه قاتل و اینا همه کار اصلاح طلبا بوده!!!
یا بعضی سایتا که از سابقه ی مرموز خانوادگیش میگفتن. اینکه دایی مادریش مؤسس لژ فراماسونری در جنوب ایران بوده زمان پهلوی و خود سعید زمانی که امریکا درس میخونده خونه ی داییش که وابسته ی نظامی به امریکا بوده سکونت داشته یا حتی عضویتش توی کنفدراسیون دانشجویی که عقاید کمونیستی داشته، من رو گیج کرد که چرا باید به این ادم بگن شهید؟!
اصلا همه ی اینا به کنار چرا زنش اخر تو اون بازجویی کثیف به کثافتکاریاش اعتراف کرد؟
نمیدونستم حرف کی رو باور کنم؟
و اون ادمی هم که استوری کرده خودش انقلابیه و از لفظ شهید امامی استفاده کرد!!!
تازه میگن بعد ها مشخص شد تمام این شکنجه ها زیر سر محمد خاتمی بوده!!
خلاصه خیلی خیلی پرونده ی پیچیده ایه...
همینجوری بهش فکر میکنم از دهه های شصت و هفتاد حس بدی میگیرم...
اینجا نوشتم که اگه اطلاعات بیشتر و کمک کننده ای داشت درمورد این پرونده بگه..
که ما اخر بفهمیم این ادم شهید بود یا قاتل؟!!
سلام و نور
تو این وبلاگ عادت نداشتم چند روز ننویسم :) همیشه یه حرفی داشتم بزنم :) حالا چه یه کلمه چه چند کلمه.
الان که دارم مینویسم هندزفری تو گوشمه و دارم اینو ( دریافت )رو گوش میدم و خیلی معنیش.. آه بیخیال.... ( برام مخاطبی تو این اهنگ وجود نداره)
شاه صنم و راهبه رو بندازیم دور.. به عنوان حنانه دارم این روزا زندگی میکنم. در واقع گرا ترین حالت ممکن. واقعیت خیلی زشته دوستان. اَخه، تفه :))
ولی تا واقع گرا نباشیم نمیشه این زندگی رو گذروند :)) البته که هنوز شاه صنم درونم داره مجموعه رقعه های خودش رو تکمیل میکنه.
.
.
آقا.. شما همتون رو قاضی زاده کراش زدین ولی من رو زاکانی کراش زدم. ما مثل هم نیستیم :)))
لعنتی جوری که این جواب میده و بعدش لبخند میزنه خیلی خوبه اونوقت من وسط دعوا گریم میگیره میگم ابالفضل بزنه به کمرت :))
حالا اینا رو بذاریم کنار من ایده آلم ریاست جمهوری اقای جلیلی( جالب اینه اولش خود گوشیم پیشنهاد تایپ کلمه ی رئیسی رو داد💔)و کابینه ایه که توش قاضی زاده و زاکانی باشه.
میخوام غر بزنم؟ بله به مقدار قابل توجهی :))
یه گپ دانشجویی زدن تو تلگرام که مثلا بحث ازاد باشه. حالا به چه هدف؟ صحبت درمورد انتخابات
لاجرم الان توش چیکار میکنن؟ مورد یابی برای رل. یعنی دیده شده طرف تو هزار تا پیام هنوز دنبال یه مهسا نامی میگرده که بیاد پیویش.
اشکالش چیه؟ اشکالش اینه که اول از همه به جای اینکه چند تا ادمین ناظر به پیاما بذارن ربات گذاشتن. از این ربات ایی که به صورت خودکار تو یه کلمه ای رو تایپ کنی و کلمه تو لغت نامه ی ممنوعه باشه پیامت رو حذف میکنن! بعد جالبه نوشتن بحث ازاد :))) مثلا من پیام نوشتم اینجا به جای بحث ازاد همه دنبال رل زدنن. یهو زرتی پیام من رو حذف کرد به علت استفاده از کلمات مستهجن :)))
بعد هم کپشن گروهه. بابا تو میخوای مثلا بحث مفید صورت بگیره یه کپشن درست و حسابی بزن. خیلی از اینایی که اد میشدن نمیدونستن این گروه چیه. فکر میکردن مث بقیه ی گپای دانشجویی برای شر و ور گفتنه.
و یه هدایت کننده بحث. مثلا هر شب یه موضوع بذارن واسه بحث بگن خب امشب موضوع بحث درمورد فلان چیزه و از فلان ساعت تا فلان ساعت اجازه ی پیام دادن دارید.
خب خیلی گروه شلم شوربایی بود و منم لفت دادم. چند بار تلاش کردم بحث انتخابات بکشونم وسط ولی خب جز چند نفر کسی همراهی نکرد.
اونایی که این روزا تو فضای دانشجویی نیستن نمیدونن چه خبره تو محیط های دانشجویی. الان نود درصد دانشجو ها بیخیالن اصلا.
و تو بستر مجازی قطعا نمیتونی یه ادم رو عوض کنی.
رفتم به مسئول تشکل x گفتم به جای این کارا بیاین حضوری کار کنیم. بیاین تو میدون امام تریبون ازاد بذاریم. میکروفون و سیستم صوتی و حتی الامکان صفحه برای پخش ویدیو بذاریم. اونجا دانشجو ها بیان برای مردم حرف بزنن. باور کنین مردم رو دانشجو جماعت یه نگاه دیگه ای دارن.
گفت باشه. نیم ساعت بعد دیدم هماهنگ کرده تو لونا پارک!!! تریبون ازاد!
گفتم خب عیب نداره حالا مکان مهم نیست...
از اینجا دیگه حرص خوردنای من شروع میشه :)) ( حالا نه که قبلش حرص نخوردم)
اول از همه بگم خودم هیچ پُخی نیستم که بگم کاری کردم.
این یه نکته.
نکته ی دوم اینکه این ادمی که پوستر رو درست کرده پوستر لامصب رو زحمت نکشیده بفرسته تو گروه بچه های تشکل. یعنی فقط به من گفته بود. اینا به کنار. مسئول اصلی دانشکده رو بهش خبر دادم من میرم این تریبون ازاد شرکت کنم.
گفت باشه به بچه ها خبر میدم باهات بیان. حالا بچه ها کین؟ یه گروه چهار نفره جدا از گروه اصلی زده که دو نفرش من و اونیم! اون دو نفر دیگه هم که اصلا به چپشون گرفتن 😐🤣
خلاصه من با وجود امتحانم رفتم. خودم پوستر رو فرستادم تو گروه اصلی و به بچه ها گفتم هر کی میخواد بیاد.
هیچکدومشون نگفتن میان. من و زینب دوست بوشهریم که اصلا تو این تشکلا و این فازا نیست با هم رفتیم.
وای وقتی رفتم نمیدونین با چه فاجعه ای رو به رو شدم :/
جلوی لونا پارک یه بنر زدن با یه صندلی جلوش که با کاغذ اچار روش نوشتن تریبون ازاد😐🙂
یه غرفه ی کودک که شامل یک میز و چند صندلی بود.
کلا ده بیست نفر اونجا بودن که اونم چی؟! همه یقه بسته و ریشو بودن :) این یعنی چی؟ یعنی تریبون راه انداختیم واسه خودمون که اصلا مخالفتی با رأی نداریم :)
مجری برنامه اینقدر صداش اروم بود و اصلا معلوم نبود چی میگفت که کسی به حرفش گوش نمیداد. منم که خدای حرص :)) گفتم زینب منو بگیر تا جیغ نزدم :)) زینب هی میگفت کظم غیظ کن داداش. کظم غیظ کن :)))
فاجعه ی شماره ۲ فضاسازی بود. بنر زدن که نقاط قوت و نقاط ضعف ریاست جمهوری های اخیر رو گذاشته بودن. با فونت مورچه ای که پشت سر مجری بود. خب جز مجری کی میتونه اینو بخونه ؟؟!
از این حرص میخوردم که چرا اینا اینقدر کار رو ماسمالی و ابکی انجام میدن. چرا اندازه ی نخود مسئولین پذیر نیستن. یعنی واقعا فکر کردن روی مکان نصب بنر اینقدر کار سختیه و فکر میخواد؟
قرار نیست که کوه ها رو جا به جا کنیم. چهار تا دقت ریز برای انجام یه کار خیلی تاثیر داره. همینکه اون بنر رو یجوری میذاشتن که چهار تا ادم بتونن بخون اصلا زحمتی نداشت.
بعد من هر سری گلوم رو پاره میکنم به بچه ها میگم فلانی اگه کاری هست به منم بگین. اقا منم هستم. من حتی امتحانم داشته باشم میام انجام بدم. تو فقط بگو کی بیام. مثلا سر نصب پوسترا تو دانشکده هزار بار به مسئول گفتم: عزیزم، قربونت بشم کی بیام برا نصب پوسترا؟! گفت قربونت برم بهت خبر میدم. ( قربون صدقه هم که از دهنشون نمیفته)
یهو در اومد گفت برادران نصب میکنن:///
من اینطوری بودم که ایا من برای تو یک جوک هستم؟!
قرار بود هم اول خودم این کار رو بکنم.
حالم از سیب زمینی بودن به هم میخوره....
یعنی دلم سوخت برا اون کارشناسی که اومد تو مسجد و یه جلسه ی خفن درمورد نوع تبلیغات برا انتخابات گفت. و میزان عملکرد بچه ها رو میبینم دوست دارم برم بهش بگم بیا مَنه از پیش اینا ببرررررر.
بعد یه لحظه به زینب گفتم: زینب این تریبون مگه با بچه های دانشگاه نیست؟ پس چرا هیچکدومشون نمیان شرکت کنن؟ بابا اینا وظیفه دارن اینجا حضور داشته باشن.
مردمی هم که اونجا بودن نمیدونستن بنده خداها چی بگن. یعنی یه حالت مسخره ای بود. اصلا حس بحث نداشت. اصلا احساس اثرگذاری نداشت.
اصلا کسی که رد نمیشد دلش نمیخواست یک لحظه هم اونجا بایسته.
باید بعضی اوقات قبول کنیم افتضاحیم تو کار فرهنگی کردن...
اخرشم یه پسره اومد میکروفونو گرفت و گفت: بابا ولمون کنین شمام. ریدین تو مملکت ( من واقعا عذر میخوام بدون سانسور مینویسم ولی بهتره همون بدون سانسورش منتشر بشه!) رئیس جمهور میخوایم چیکار. همستر رو دریابید!!!
:)))
همین! اینم نتیجه ی شل گرفتن و ابکی کار کردن.
خنده دار تر اونجایی بود که یه مردی از خودشون بود برا اینکه یکم شلوغ کاری کنه و میکروفون رو گرفته و نقش انسان معترض رو بازی میکنه :)
حالا ما هم وانمود میکنیم ندیدیم داشت چند دقیقه پیش عکس شهید رئیسی رو نقاشی میکرد :)
اینا خنده نداره... گریه داره واسم...
از لونا تا میرزاده عشقی که پیاده روی کردیم همه غرام رو سر زینب بیچاره خالی کردم. واقعا دلم گرفته بود. هی بهش میگفتم چرا این دانشجو ها اینقدر بی بخارن؟ کلا چرا مردم اینجا از لحاظ ارتباطی اینقد با هم سردن؟
اصلا برنمیتابم دانشجوی مملکت اینقد سرد و بی بخار. نه فقط این فعالیتا. شما کلا تو دانشکده ما قدم بزنید اینقد همه چی ساکته و همه بی بخارن
حتی تو خوابگاه. من قشنگ میبینم داره سردی اخلاقی اینا رو منم اثر میذاره....
ادم میاد هی به خودش امید بده هی میاد به عنوان دانشجو فعال و با نشاط باشه. بعد میبینه به عنوان شلغم هم روش حساب نمیکنن دلش میگیره.
اقای امام زمان شما خودت داری میبینی. از خیلی چیزا پناه بردم به کار واسه ی تو.. میخواستم منم جز همون سیاهی لشکری باشم که حالا در حد یه خاک جارو زدن هم که شده یه کاری کرده باشن...
نمیدونم چجوری داری امتحانم میکنی... ولی من دیگه دارم خیلی ضعیف میشم.. خودت میدونی تو دلم چی میگذره و میخوام با کار خودم رو دور کنم که یه وقت سراغ اون گناهی که هی نفسم قلقلکم میده نرم... به اندازه ی توانم امتحانم کن اقا جان... :)
دیگه واقعا داره حالم از خودم و همه چی به هم میخوره...
فقط امیدم به نتیجه ی انتخاباته... شما نمیدونین وقتی دانشجوی مملکت حتی نمیدونه کیا نامزد انتخابات شدن چقدر ادم رو ازار میده. انتظار رای دادنش هم ندارم :)
همین زینب... اینقدر باهاش صحبت کردم.. از الغارات حرف زدم و ربطش دادم به اوضاع کشور.. خیلی تو فکر رفت ولی بازم فکر کنم مردده برای رای دادن...
خدایا من اصلا و ابدا ادم تاثیر گذاری نیستم. پس خودت به زبانم قدرت بده که بتونم قانعش کنم.
همینکه بتونم یه دوست رو بیارم تو اینطرف برام کافیه :) نمیخوام شونصد نفر رو راضی کنم :)
الهی به امید تو...