کیومرث
- پنجشنبه, ۲۱ تیر ۱۴۰۳، ۰۶:۳۱ ب.ظ
دو روز اخری که همدان بودم یه جوجه اردک از بازار خریدم که اسمش رو گذاشتم کیومرث :)
زرد و خوشگله. من کلا از بچگی همیشه دلم میخواست جوجه داشته باشم. اونم جوجه اردک ولی مامانم اجازه نمیداد. تا اینکه اخر این عقده ی دوران کودکی یه جا خودش رو بروز داد و بالاخره من اردک خریدم :)
وقتی بردمش خوابگاه هر دختری میدیدش جیغ میزد از ذوق :) کیومرث هم عشق میکرد یه عالمه دختر دورش ریخته :))
خلاصه روز اخر شد و سوار اتوبوس شدم. بماند که با چه بدبختی ای اون همههه وسیله رو با خودم بردم تو اتوبوس و تخیلی هم داشتم. راننده وقتی صدای جوجه رو شنید گفت: خانم کجا با این عجله؟ جوجه حق نداری بیاری تو اتوبوس
اینو ببرش بیرون.
گفتم: ببخشید اقا جوجه مال خودم نیست (دروغ :d)
بعدم سریع از پله ها رفتم بالا که گیر نده و زیاد حرف نزنه. راننده لا اله اللهی گفت و سرش رو تکون داد.
راننده اسنپی هم که مرد خیلی خیلی خوبی بود و توی اون اوضاع اشفته ای که من قبل رسیدنم به اتوبوس کشیدم کلی کمکم کرده بود بهشون گفت که اقا کوتاه بیاین و این حرفا.
بعد از اینکه سوار شدم بهش پیام دادم و تشکر کردم ازش. چون اینقدر عجله کردم که نشد خداحافظی و تشکر کنم. تو اسنپ هم امتیاز کامل بهش دادم :))
کیومرث هم تو کل راه پسر خوبی بود و هیچی نمیگفت.
بچه ها شاید باورتون نشه از وقتی خریدمش اصلا یه جوری حساس شدم نسبت به نگهداریش که خودم باورم نمیشه :) سر جای خوابش، سر غذاش، سر جوری که بقیه نگهش میدارن.
در حدی احساس حساسیت بهش دارم که یکم تنهاش بذارم یا یکم اذیت بشه سریع نگران میشم.
الان که دارم اینا رو مینویسم لم داده به من و یکی از پاهاش ورم کرده و نمیدونم چرا.
دیشب با گریه بهش غذا میدادم. به این فکر میکردم که چرا من نمیتونم از یه جوجه هم مراقبت کنم. پای ورم کرده ی یه جوجه اردک حال من رو کلی خراب کرده. اگه بچه دار بشم خدا میدونه چقدر دل نازک میشم...
مامانم میگه تو خل شدی :)))
دیشب اسنپ گرفتم و از این دامپزشکی به اون دامپزشکی رفتم ولی همه بسته بودن. حتی یه جا پیدا نکردم که یه جفت براش بخرم تنها نباشه.
اینقدرم همه جا گرمه تو خوزستان که تا شنبه همه جا تعطیله. از دیروز که چهار شنبه بود تا شنبه!
بله دوستان زندگی در خوزستان تابستونا تعطیله.
همین دو شب پیش یه سر رفتم بازار، با اینکه شب بود پخته شدم رسما.
و من تا یکشنبه هیچ جا نمیتونم این بیچاره رو ببرم دامپزشک چک کنه و ورم پاش دلمو کباب میکنه. اصلا تو بگو یه حیوونه مگه چیه؟ ولی من میگم یه موجود زنده ای که نفس میکشه و حالا که رنگ و بوی تعلق هم گرفته بیشتر اذیت میشم.
و اون جوجه هم اولین کسی که بغلش کنه رو مادر میبینه و تو دست هیچکس مثل من نمیمونه. هر چقدرم جاش گرم باشه تو بغل من راحت تر میخوابه. اگه بذارمش بیرون راه بره میفته دنبالم. چند بار تو خونه امتحان کردیم. من تند تند میدوییدم اونم تند تند پشت سر من میدویید :)
امروز بچه به صورت تیربار یه رد طولانی فضله ی سبز رو فرش اتاقم انداخت :| :))
الان از شدت ناراحتی هم به غلط کردن افتادم هم نمیتونم رنج کشیدن اردکم رو ببینم.
یعنی اینجوریم که خدا کنه شنبه بر حسب اتفاق دامپزشکیا باز باشن که ببرم پای این بچه رو معالجه کنه وگرنه قطعا احساس عذاب وجدان میگیرم.
یکی دوبار پماد ضد التهاب امروز به پاش زدم. اینقدر ورم کرده و بزرگ شده که میترسم از ورمش. هر چند که خیلی بهش وابسته ام ولی اگه یه نفر پیدا بشه که ببرتش روستامون قطعا باهاش میفرستمش💔💔
- ۰۳/۰۴/۲۱
آخر کار خودتو کردی کیومرث؟
پاش زخم نشده که عفونت داشته باشه؟
تو اینترنت دامپزشک آنلاین نیست ؟
می خوای پرس و جو کنیم از بچه های دامپزشکی ؟