برای ایران
- جمعه, ۱۵ تیر ۱۴۰۳، ۰۴:۴۰ ق.ظ
آهنگ شروین حاجی پور تو ذهنم پلی میشه
برای توی کوچه رقصیدن
برای بوسیدن
برای خواهرم
خواهرت
خواهرامون
و دارم فکر میکنم به این چند روزی که کلی جوون رفتن توی روستاها حرف زدن و زحمت کشیدن
توی بیست کال تماس گرفتن
تراکت پخش کردن
ستاد گردوندن
صحبت کردن
امشب کل دغدغه ی فکریم این بود که فردا چی میشه
تا یادم میومد صلوات میفرستادم
من اکثر تلاش هام توی دو روز آخر بود
دیر فهمیدم میبرن روستا. و هر سری ظرفیت پر میشد تا روز ۴ شنبه.
که شب قبلش فقط ۲ ساعت خوابیده بودم و با یه لیوان علی کافه کل شب رو زنده مونده بودم و بعد امتحانم یهو گفتن بیا عصر بریم برا تبلیغ.
رفتیم با بچه ها روستای گلپرآباد و با مردم حرف زدیم
موقع رأی انداختنم توی صندوق، اون زن روستایی با لهجه ی لری توی ذهنم میمونه که با چشمای درشت عسلی بهم نگاه میکرد. نافذ و جدی. هر دومون لر بودیم. اون لر ملایر و من لر خوزستان. حس کردم یکی از فامیلای خودمونه. ناگهان گفتم شما اینقدر برام عزیز هستین که مهم نیست اینجا باشم یا خوزستان که محل زندگیمه. برام مهمین که اومدم باهاتون صحبت کردم.
از اخمش کم کرد و گفت: منم میخوام یه ادم درست بیاد و اوضاع درست بشه.
توی جدیتش، ته نگاه نافذ و چشمای درشتش یه مهربونی خاصی میدیدم. جدیتش بابت رنج بود. بابت محکم وایسادن پای زندگی بود.
موقع ایستادن کنار صندوق رأی صدای اون مرد بوشهری و صدای اون پیرمرد جبهه رفته ی زحمت کش همدانی یادم نمیره. که میگفت ۶ کلاس بیشتر سواد نداره. پول نداره جهیزیه برا دختراش بخره و میگه به کسی نمیگم چرا ولی به خاطر پول نداشتنه که به خواستگارای دخترام جواب رد میدم.
اینا بود که بعد شنیدنش یهو دیدم اشکم داره جاری میشه و هق هق میزنم. دیدم واقعا چه مردم رنج کشیده ای داریم و دوستشون دارم با تموم وجودم.
و اون پیرزن اردبیلی تنها که با وجود بیسوادی میخواست رأی بده. یا اون خانم مستاجر که میگفت فقط میخوام یکی بیاد راه شهید ریسی رو ادامه بده.
حتی اون پیرمرد سمجی که میخواست به پزشکیان رأی بده و هر چی براش توضیح منطقی میاوردیم و دنده ی لج بود.
کار ندارم فردا کی با انتخاب چه کاندیدی میره پای صندوق رأی.
مهم اینه همه واسه ایران میان. این ادما همه با امید برای تغییر میان.
اینا برای ازادی میجنگن آقای حاجی پور
اینا دغدغه هاشون جنسش با شما فرق داره.
دل نبریدن از کشورشون. برا خلاف اونایی که دم از ازادی بیان میزدن و آرمان ما رو کشتن.
میخواستم بگم دلسوز اون جوونایی بودن که این روزا حرف شنیدن ولی دست از حرف زدن با هموطنشون بر نداشتن. شبای سخت و طولانی ای بود که دیگه طولانی ترین شبش که شب شمارش ارا باشه هم میگذره. و دوباره زندگی عادی شروع میشه. ولی چیزی که مهمه اینه که هنوز جمهوری اسلامی هست و اون پرچم سه رنگ بالاست.
ایام عزای امام حسین رسیده. توسل کردم که ایام عزا رو با ریاست جمهوری کسی بگذرونیم که خیالمون از بابتش راحت باشه.
خدایا به حق این شبای عزیز سرنوشت مردم ما رو به عاقبت بخیر بگردان
- ۰۳/۰۴/۱۵
دیشب داشتم به همین موضوع فکر میکردم که ایران در آدمهایی که ما میشناسیم، در آدمهای صفحات اجتماعیمون خلاصه نمیشه. میلیون میلیون آدم در جایجای ایران هست که ما نمیشناسیمشون. و از این بین هرکس داره به امیدی میره به یکی از دو نامزد رای بده. شاید به نامزدی که از نظر ما شایسته نیست ولی اون آدم با همه مصیبتهایی که تو زندگیش داشته میخواد به اون نامزد رای بده و امیدش رو در اون آدم دیده.
امید...