معتادی که از سیب زمینی بودن خسته شده
- يكشنبه, ۳ تیر ۱۴۰۳، ۰۲:۴۸ ق.ظ
سلام و نور
تو این وبلاگ عادت نداشتم چند روز ننویسم :) همیشه یه حرفی داشتم بزنم :) حالا چه یه کلمه چه چند کلمه.
الان که دارم مینویسم هندزفری تو گوشمه و دارم اینو ( دریافت )رو گوش میدم و خیلی معنیش.. آه بیخیال.... ( برام مخاطبی تو این اهنگ وجود نداره)
شاه صنم و راهبه رو بندازیم دور.. به عنوان حنانه دارم این روزا زندگی میکنم. در واقع گرا ترین حالت ممکن. واقعیت خیلی زشته دوستان. اَخه، تفه :))
ولی تا واقع گرا نباشیم نمیشه این زندگی رو گذروند :)) البته که هنوز شاه صنم درونم داره مجموعه رقعه های خودش رو تکمیل میکنه.
.
.
آقا.. شما همتون رو قاضی زاده کراش زدین ولی من رو زاکانی کراش زدم. ما مثل هم نیستیم :)))
لعنتی جوری که این جواب میده و بعدش لبخند میزنه خیلی خوبه اونوقت من وسط دعوا گریم میگیره میگم ابالفضل بزنه به کمرت :))
حالا اینا رو بذاریم کنار من ایده آلم ریاست جمهوری اقای جلیلی( جالب اینه اولش خود گوشیم پیشنهاد تایپ کلمه ی رئیسی رو داد💔)و کابینه ایه که توش قاضی زاده و زاکانی باشه.
میخوام غر بزنم؟ بله به مقدار قابل توجهی :))
یه گپ دانشجویی زدن تو تلگرام که مثلا بحث ازاد باشه. حالا به چه هدف؟ صحبت درمورد انتخابات
لاجرم الان توش چیکار میکنن؟ مورد یابی برای رل. یعنی دیده شده طرف تو هزار تا پیام هنوز دنبال یه مهسا نامی میگرده که بیاد پیویش.
اشکالش چیه؟ اشکالش اینه که اول از همه به جای اینکه چند تا ادمین ناظر به پیاما بذارن ربات گذاشتن. از این ربات ایی که به صورت خودکار تو یه کلمه ای رو تایپ کنی و کلمه تو لغت نامه ی ممنوعه باشه پیامت رو حذف میکنن! بعد جالبه نوشتن بحث ازاد :))) مثلا من پیام نوشتم اینجا به جای بحث ازاد همه دنبال رل زدنن. یهو زرتی پیام من رو حذف کرد به علت استفاده از کلمات مستهجن :)))
بعد هم کپشن گروهه. بابا تو میخوای مثلا بحث مفید صورت بگیره یه کپشن درست و حسابی بزن. خیلی از اینایی که اد میشدن نمیدونستن این گروه چیه. فکر میکردن مث بقیه ی گپای دانشجویی برای شر و ور گفتنه.
و یه هدایت کننده بحث. مثلا هر شب یه موضوع بذارن واسه بحث بگن خب امشب موضوع بحث درمورد فلان چیزه و از فلان ساعت تا فلان ساعت اجازه ی پیام دادن دارید.
خب خیلی گروه شلم شوربایی بود و منم لفت دادم. چند بار تلاش کردم بحث انتخابات بکشونم وسط ولی خب جز چند نفر کسی همراهی نکرد.
اونایی که این روزا تو فضای دانشجویی نیستن نمیدونن چه خبره تو محیط های دانشجویی. الان نود درصد دانشجو ها بیخیالن اصلا.
و تو بستر مجازی قطعا نمیتونی یه ادم رو عوض کنی.
رفتم به مسئول تشکل x گفتم به جای این کارا بیاین حضوری کار کنیم. بیاین تو میدون امام تریبون ازاد بذاریم. میکروفون و سیستم صوتی و حتی الامکان صفحه برای پخش ویدیو بذاریم. اونجا دانشجو ها بیان برای مردم حرف بزنن. باور کنین مردم رو دانشجو جماعت یه نگاه دیگه ای دارن.
گفت باشه. نیم ساعت بعد دیدم هماهنگ کرده تو لونا پارک!!! تریبون ازاد!
گفتم خب عیب نداره حالا مکان مهم نیست...
از اینجا دیگه حرص خوردنای من شروع میشه :)) ( حالا نه که قبلش حرص نخوردم)
اول از همه بگم خودم هیچ پُخی نیستم که بگم کاری کردم.
این یه نکته.
نکته ی دوم اینکه این ادمی که پوستر رو درست کرده پوستر لامصب رو زحمت نکشیده بفرسته تو گروه بچه های تشکل. یعنی فقط به من گفته بود. اینا به کنار. مسئول اصلی دانشکده رو بهش خبر دادم من میرم این تریبون ازاد شرکت کنم.
گفت باشه به بچه ها خبر میدم باهات بیان. حالا بچه ها کین؟ یه گروه چهار نفره جدا از گروه اصلی زده که دو نفرش من و اونیم! اون دو نفر دیگه هم که اصلا به چپشون گرفتن 😐🤣
خلاصه من با وجود امتحانم رفتم. خودم پوستر رو فرستادم تو گروه اصلی و به بچه ها گفتم هر کی میخواد بیاد.
هیچکدومشون نگفتن میان. من و زینب دوست بوشهریم که اصلا تو این تشکلا و این فازا نیست با هم رفتیم.
وای وقتی رفتم نمیدونین با چه فاجعه ای رو به رو شدم :/
جلوی لونا پارک یه بنر زدن با یه صندلی جلوش که با کاغذ اچار روش نوشتن تریبون ازاد😐🙂
یه غرفه ی کودک که شامل یک میز و چند صندلی بود.
کلا ده بیست نفر اونجا بودن که اونم چی؟! همه یقه بسته و ریشو بودن :) این یعنی چی؟ یعنی تریبون راه انداختیم واسه خودمون که اصلا مخالفتی با رأی نداریم :)
مجری برنامه اینقدر صداش اروم بود و اصلا معلوم نبود چی میگفت که کسی به حرفش گوش نمیداد. منم که خدای حرص :)) گفتم زینب منو بگیر تا جیغ نزدم :)) زینب هی میگفت کظم غیظ کن داداش. کظم غیظ کن :)))
فاجعه ی شماره ۲ فضاسازی بود. بنر زدن که نقاط قوت و نقاط ضعف ریاست جمهوری های اخیر رو گذاشته بودن. با فونت مورچه ای که پشت سر مجری بود. خب جز مجری کی میتونه اینو بخونه ؟؟!
از این حرص میخوردم که چرا اینا اینقدر کار رو ماسمالی و ابکی انجام میدن. چرا اندازه ی نخود مسئولین پذیر نیستن. یعنی واقعا فکر کردن روی مکان نصب بنر اینقدر کار سختیه و فکر میخواد؟
قرار نیست که کوه ها رو جا به جا کنیم. چهار تا دقت ریز برای انجام یه کار خیلی تاثیر داره. همینکه اون بنر رو یجوری میذاشتن که چهار تا ادم بتونن بخون اصلا زحمتی نداشت.
بعد من هر سری گلوم رو پاره میکنم به بچه ها میگم فلانی اگه کاری هست به منم بگین. اقا منم هستم. من حتی امتحانم داشته باشم میام انجام بدم. تو فقط بگو کی بیام. مثلا سر نصب پوسترا تو دانشکده هزار بار به مسئول گفتم: عزیزم، قربونت بشم کی بیام برا نصب پوسترا؟! گفت قربونت برم بهت خبر میدم. ( قربون صدقه هم که از دهنشون نمیفته)
یهو در اومد گفت برادران نصب میکنن:///
من اینطوری بودم که ایا من برای تو یک جوک هستم؟!
قرار بود هم اول خودم این کار رو بکنم.
حالم از سیب زمینی بودن به هم میخوره....
یعنی دلم سوخت برا اون کارشناسی که اومد تو مسجد و یه جلسه ی خفن درمورد نوع تبلیغات برا انتخابات گفت. و میزان عملکرد بچه ها رو میبینم دوست دارم برم بهش بگم بیا مَنه از پیش اینا ببرررررر.
بعد یه لحظه به زینب گفتم: زینب این تریبون مگه با بچه های دانشگاه نیست؟ پس چرا هیچکدومشون نمیان شرکت کنن؟ بابا اینا وظیفه دارن اینجا حضور داشته باشن.
مردمی هم که اونجا بودن نمیدونستن بنده خداها چی بگن. یعنی یه حالت مسخره ای بود. اصلا حس بحث نداشت. اصلا احساس اثرگذاری نداشت.
اصلا کسی که رد نمیشد دلش نمیخواست یک لحظه هم اونجا بایسته.
باید بعضی اوقات قبول کنیم افتضاحیم تو کار فرهنگی کردن...
اخرشم یه پسره اومد میکروفونو گرفت و گفت: بابا ولمون کنین شمام. ریدین تو مملکت ( من واقعا عذر میخوام بدون سانسور مینویسم ولی بهتره همون بدون سانسورش منتشر بشه!) رئیس جمهور میخوایم چیکار. همستر رو دریابید!!!
:)))
همین! اینم نتیجه ی شل گرفتن و ابکی کار کردن.
خنده دار تر اونجایی بود که یه مردی از خودشون بود برا اینکه یکم شلوغ کاری کنه و میکروفون رو گرفته و نقش انسان معترض رو بازی میکنه :)
حالا ما هم وانمود میکنیم ندیدیم داشت چند دقیقه پیش عکس شهید رئیسی رو نقاشی میکرد :)
اینا خنده نداره... گریه داره واسم...
از لونا تا میرزاده عشقی که پیاده روی کردیم همه غرام رو سر زینب بیچاره خالی کردم. واقعا دلم گرفته بود. هی بهش میگفتم چرا این دانشجو ها اینقدر بی بخارن؟ کلا چرا مردم اینجا از لحاظ ارتباطی اینقد با هم سردن؟
اصلا برنمیتابم دانشجوی مملکت اینقد سرد و بی بخار. نه فقط این فعالیتا. شما کلا تو دانشکده ما قدم بزنید اینقد همه چی ساکته و همه بی بخارن
حتی تو خوابگاه. من قشنگ میبینم داره سردی اخلاقی اینا رو منم اثر میذاره....
ادم میاد هی به خودش امید بده هی میاد به عنوان دانشجو فعال و با نشاط باشه. بعد میبینه به عنوان شلغم هم روش حساب نمیکنن دلش میگیره.
اقای امام زمان شما خودت داری میبینی. از خیلی چیزا پناه بردم به کار واسه ی تو.. میخواستم منم جز همون سیاهی لشکری باشم که حالا در حد یه خاک جارو زدن هم که شده یه کاری کرده باشن...
نمیدونم چجوری داری امتحانم میکنی... ولی من دیگه دارم خیلی ضعیف میشم.. خودت میدونی تو دلم چی میگذره و میخوام با کار خودم رو دور کنم که یه وقت سراغ اون گناهی که هی نفسم قلقلکم میده نرم... به اندازه ی توانم امتحانم کن اقا جان... :)
دیگه واقعا داره حالم از خودم و همه چی به هم میخوره...
فقط امیدم به نتیجه ی انتخاباته... شما نمیدونین وقتی دانشجوی مملکت حتی نمیدونه کیا نامزد انتخابات شدن چقدر ادم رو ازار میده. انتظار رای دادنش هم ندارم :)
همین زینب... اینقدر باهاش صحبت کردم.. از الغارات حرف زدم و ربطش دادم به اوضاع کشور.. خیلی تو فکر رفت ولی بازم فکر کنم مردده برای رای دادن...
خدایا من اصلا و ابدا ادم تاثیر گذاری نیستم. پس خودت به زبانم قدرت بده که بتونم قانعش کنم.
همینکه بتونم یه دوست رو بیارم تو اینطرف برام کافیه :) نمیخوام شونصد نفر رو راضی کنم :)
الهی به امید تو...
- ۰۳/۰۴/۰۳
طراحی لوگو آنلاین
طراحی انواع لوگو
لوگو
لوگوتایپ
لوگو ترکیبی
برای دیدن نمونه لوگو به وبسایت امیر لوگو مراجعه کنید