آسوده بخواب
- جمعه, ۴ خرداد ۱۴۰۳، ۰۱:۳۶ ق.ظ
از صبح تا الان که مینویسم انگار سنگ سنگینی روی قفسه ی سینه ام گذاشتند و همه چیز بر قلبم سنگینی میکند...
تمام چیزهایی که درباره ات به یاد دارم از جلوی چشمانم رد میشود.
چهره ی مظلومت، تلاش های بی وقفه ات برای سامان دادن مملکت، دوندگی هایت، خستگی هایت... امشب عمه پشت تلفن گفتن یه ویدیو از شما دیده بود که مصاحبه کرده بودند که خب آقای رئیسی گفته بودید قیمت دلار را درست میکنید و شما هم گفته بودید یادم نمی آید یا مثلا فلان وعده را داده بودید و شما در جواب میگفتید یادم نمی آید.. عمه گفت امشب فهمیدم آن «یادم نمی آید» را برش داده بودند. اصل ویدیو این بود که پرسیده بودند آخرین باری که تفریح کردید کی بوده و شما هم در جواب گفته بودید یادم نمی آید!
قلبم شکست...قلبم خیلی برایتان درد میکند آقای رئیسی... به گمانم شما مظلوم ترین چهره ی شهیدی باشید که دیده ام... شما را قبل از ترور جانی، ترور شخصیت کرده بودند... آه میکشم و این آتش جگر خاموشنمیشود...
مثل آیت الله بهشتی... و نمیدانم چند تایشان برای معذرت خواهی از قضاوت ها آمده بودند تشییع جنازه...
بمیرم برای دردهایتان که یک تنه جور ملت را کشیدید
---
هلا ای حنانه اشک هایت را پاک کن وقت جنگ است.
وقت تبیین است. ای خواهران وبرادران شمشیر های سنگین را به بلند کرده و به دوش بکشید. که وقت جهاد است... وقت نشستن نیست. وقتی افشاگری است وقت دفاع است، وقت آن است که بکوبانیم در دهان کسانی که قضیه ی اعدام سال ۶۷ را نفهمیدند و شهید را جلاد کردند که اگر میفهمیدند شهید رئیسی را به عنوان قهرمان ملی روی سرشان حلوا حلوا میکردند! وقت آن است که بکوبانیم در دهان رسانه ی دشمن و خودمان برای خودمان رسانه شویم... جنگ جنگ تبلیغات است... جنگ رسانه هاست...
ای سید عادل و مهربان! ما نمیگذاریم آنجا آب در دلت تکان بخورد و نگران اوضاع ما باشی،
آسوده بخواب :)
- ۰۳/۰۳/۰۴
منم این قول رو دادم، همون خط آخر که گفتی نمیذاریم آب تو دلت تکون بخوره ...
کاش اینبار خیلی جدی پای عهد و قرارم بمونم