” شب
- دوشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۱:۲۶ ق.ظ
شب، واقعه ی عجیبیست.
شب ها اتفاقاتی می افتد که در روزها هرگز نمی افتد. و من همیشه شب ها که تن خسته و بی رمقم را به رختخواب میاندازم آن هنگام به سیاهچاله ی عمیقی فرو میروم. ای کاش این انرژی و این سکوت و این شفافیت ذهنی شب را روزها داشتم. مهم نیست شب چه احساسی داری مهم این است که شب تو را در سیاهچاله ی هر حسی که روحت را اشغال کرده میکشاند. انگار شب که میشود دریچه های دنیاهای موازی مختلفی دور و برت باز شده و هیچکدام هم انتهایی ندارند. اگر خوشحال باشم شب ها از شدت هیجان حس میکنم در حال رقصیدن با ماه و ستاره ها هستم و اگر غمگین باشم در سیاه ترین نقطه اتاقم، جایی که هیچ نور و هیچ هوایی نفوذ ندارد در ظلمات غرق شده و سرمای حضور عزرائیل را بالای سرم حس میکنم. همانجاست! آری دست هایش را دور گلویم حلقه کرده ولی به اذان صبح که میرسد میگوید نه! امروز هم باید زندگی کنی! شب هاست که خلوص قنوت ها وسجود ها و یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی ها به حد اعلای خود میرسد. شب هاست که شدت آمال و خواسته ها از خداوند بیشتر میشود و درخواست ها و دعاهای ما با اضطرار بیشتری از خدا خواسته میشود. .شب زمان عریان شدن روح انسان است. شب است که زوزه ی درونی انسان بلند میشود و به ناتوانی و ناچیزی خودش اعتراف میکند. این شب است که در آن صدای بال زدن ملائکه واضح تر از همیشه به گوش میرسد و عطر یاس سجاده ها بیش از هر وقت دیگری قابل استشمام و مدهوش کننده میشود. شب میکده است و فرشتگان ساقیان آن که که جام باده ی عرفان را به دست جویندگان آن می دهند و ستارگان رقاصه های این بزم ملکوتی اند. روح ها آماده ی پرواز شده تا به دیدار محبوب ازلی و ابدی بروند. شب زمان معراج است. خلاصه بگویم شب همان وقتیست که خداوند نادیدنی ها را برایت دیدنی میکند :)
- ۰۳/۰۲/۱۷
به به چه توصیفات قشنگی بود حنانه جونم😘
چه قلم روان و پر احساسی داری.
آفرین 🌷❤️