برای شهید زنده
- جمعه, ۲۴ فروردين ۱۴۰۳، ۱۲:۳۶ ق.ظ
اکنون که تو در آنسوی مرزها کمین کرده ای و تفنگ به دست منتظر فرمان حمله ای، برایت مینویسم.
نمیدانم کیستی.
نمیدانم اهل کجایی.
من هیچ تو را نمیشناسم.
البته ما که اهل عالم پایین هستیم و خیلی بیچاره و دلبسته ی این دنیائیم، تو را نمیشناسیم ولی بچه های عالم بالا خوب اسمت را دهان به دهان میکنند. مطمئنم!
این روز ها که جای من گرم و نرم و راحت است و فقط دغدغه ام به موقع بیدار شدن برای کلاس های هشت صبح دانشگاست و ناهار چه بپزم و کتاب چه بخوانم و برای امتحان میانترم از کی شروع کنم درس خواندن،
تو هر لحظه چشم انتظار این هستی که گلوله ای، بمبی روی سرت بیفتد و به دیدار ارباب بی سرت بروی.
خوشا به حال تو که مثل مولای شهیدت، به دست بدترین مردمان و به زیباترین شکل ممکن جان به جان آفرین تسلیم میکنی.
بگذار برایت بگویم اینجا چه خبر است.
صبح تا شب اسم میشنوم. اسم رفقایت را. یکی یکی پرپر میشوند و هر روز تقریبا عکس تشییع جنازه ی تابوتی در کانال اخبار اپلود میشود.
جمعیتی با شکوه که تابوتی را با گریه و حسرت بر سر حمل میکنند.
و من اینجا حس زندانی ای را دارم که خبر از دنیای بیرون به گوشش میرسد اما کاری از دستش بر نمی آید جز آه کشیدن...
تو برایم بگو چه خبر... من نمیدانم تو در آن قیامت چه ها میبینی و چه ها میکنی.
از مناجات هایت بگو.. از مناجات های شبانه و خلوت های عاشقانه ات که از خدا خوب دلبری کردی.
مصداق بارز المؤمنُ کَیِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ را در تو میتوان دید که شهادت را در آن سحرهای شورانگیز و دلهره آور و نزدیک به مرگ از خدا خواستی.
الان در چه حالی؟ گوش به زنگ که ببینی فرمانده چه میگوید؟
من اینجا از بی قراری شب ها کلی فکر میکنم. به اینکه فردا چه خواهد شد؟ به اینکه پاسخ فرماندهان جنگی چه خواهد بود به آن جنایتی که بر سرمان اوردند.
و خواستم تشکر کنم و بگویم من حتی اگر نبینمت، حتی اگر ندانم کیستی، حتی اگر ندانم زن وبچه هایت از استرس نبودنت چه میکشند هم اینجا با قلبی بی قرار و چشمانی منتظر برایت دعا میخوانم. بی شک وعده ی الهی تحقق خواهد یافت.
تو تفنگت را پر کن ای مبارز، من هم سیل دعاهایم را به سویت روانه خواهم کرد. به قاصدک ها گفته ام نادعلی ها و آیت الکرسی هایم را بدرقه ی راهتان کنند.
خداوند پشت و پناهت باشد
-
اگه زمان دفاع مقدس بود من همون دختر بچه ای میشدم که برا رزمنده ها نامه مینوشت تا بهشون انگیزه بده، ای کاش یه راهی بود که نامه هام به دست بچه های حزب الله میرسید...
- ۰۳/۰۱/۲۴
احسنت :)
آنان که ماندند، باید کار زینبی کنند وگرنه یزیدی اند...
میشه اینطور نگاه کرد که سنگر و جبهه ی شما هم فضای مجازی و دوستان اطرافتان هست، به هر مقدار که توانایی اش باشد..
یا علی