دختر نخل ها

ساکن نخل های طریق العلماء

قلب را می میراند...

 

ملا حسینقلی همدانی- کهکشان نیستی

درد و دل

با تمام وجود دارم میبینم وقتی خوابگاهم سطح دغدغه هام و تفکراتم و انگیزه و خلوتم با خودم به طرز چشمگیری تنزل پیدا میکنه به دغدغه ها و وقت گذرونی های بیخود.

 

راه حلی برای حفظ روحیه ی دغدغه مندی و هدفمندی تو این شرایط به ذهنتون میاد؟ پذیرای پیشنهاداتتون هستم :)

میخواستم فرار کنم ولی...

اشتباه کردم دوباره تو بیان نوشتم؟

شاید باید یه جای دیگه رو انتخاب میکردم ولی نمیدونم چرا بازم اینجا موندم

شاید چون زور ادم خوباش به آدمای ناجورش میچربید‌

 

یکم نوت برداری از کلاس ترجمه

این پست صرفا ثبتش برای خودمه ولی شایدم یهو یکی تو کار ترجمه گذرش خورد به اینجا‌. وقتی استاد سر کلاس داشت اینا رو میگفت چند تا از جملاتش رو نوشتم و حس کردم اگر یه روزی من قراره مترجم بشم بار سنگینی رو دوشمه. من قرار نیست فقط یه متن رو به زبان خودمون ترجمه کنم بلکه.. بقیه‌ش رو خودتون بخونید :)

 

-یک مترجم خوب در دل فرهنگ عمومی است  نه در جسم فرهنگ عمومی.

-کار اصلی مترجم خدمت کردن به زبان مادری است.

-شاعران اصیل ایرانی مثل حافظ و سعدی و بیهقی را باید بشناسیم‌.

-زبان خارجی بهانه ای است برای اینکه به امکانات زبان مادری خود بیشتر بیندیشید.

-کار مترجم حفظ و تقویت زبان و ادبیات است.

-کلمات جدید بهانه های جدید برای تخیل هستند.

-اولین مهارتی که باید تقویت شود مهارت خوب شنیدن است‌.

هوای ابری

از نظر من تو هوای ابری/بارونی دو تا حال فقط میچسبه:

۱- بری بیرون بدون چتر زیر بارون قدم بزنی و چای داغ بخوری. بارون بریزه رو لباسات و سر تا پا خیس بشی. هندزفری بذاری تو گوشت و هر فایل صوتی ای که دوست داری گوش بدی

 

۲- بمونی تو خونه و چراغا رو خاموش کنی و بخزی زیر پتو و از سریال مورد علاقه‌ت لذت ببری صدای بارونم بشنوی :)

 

که در حال حاضر با حال کوفته ای که من دارم انتخابم دومیه.

دانشجوی بین المللی اینجا تضمین تره یا دانشجوی ایرانی؟

دانشگاه ما این ترم کلیییی دانشجوی خارجی گرفته که نود و پنج درصدشون عربن.

شاید باورتون نشه امروز حس کردم اصلا ایران نیستم. اماراتی، کویتی چیزی هستم

اینقدر که دور و برم دانشجوی عرب بود. جدی حس کردم تنها ایرانی دانشگاه بودم. 

این ترم خیلی زیاد دانشجوی بین المللی گرفتن. یه سری هم هستن تیپاشون مثل مسلمونای اندونزی و مالزی هستش. 

اینا به کنار آدم یه چیزایی میبینه از تبعیض بین دانشجوی ایرانی و بین الملل که واقعا بهش برمیخوره.

در حالی صبح تا شب حراست در حال گیر دادن به لباس دخترای خودمونه( نمیگم کارش بده، من اتفاقا موافق برخورد حراست هستم) اصلااا به تیپ دخترای اونا گیر نمیده.

در حالی که من و هم اتاقیم امروز داشتیم میرفتیم بیرون یه دختر از دانشجوهای بین الملل رو دیدیم که دامن تقریبا یک وجب بالای قوزک پا پوشیده بود و پاهاش لخت بود!!! جالب اینجاست موهای سرش کاملا پوشیده بود!!

اصلا حراست هیچ کاری به پوشش اینا نداره.

یا مثلا پسرای عرب رو داریم مدام میبینیم که تو محیط دانشگاه سیگار میکشن و هیچکس  هیچی به اینا نمیگه در حالی که اگه پسرای خودمون این کارو بکنن بهشون تذکر میدن و برخورد میشه.

 

یا پسراشون چند بار دیده شده که از دخترای ما فیلم گرفتن. من یکی که خیلی به غیرتم برخورده نمیدونم چرا به رگ غیرت مسئولای این دانشگاه برنمیخوره. شاید چون دارن پول از دانشجوی بین الملل خوب در میارن براشون اصلا مهم نیست این قضایا

 

درسته ما اندازه ی اونا پول نمیدیم ولی اگه بی حجابی دخترای ایرانی جامعه رو به خطر میندازه و قانون شکنیه خب بی حجابی اونام شکستن قانونه!!

سیگار کشیدن اونام باعث میشه ریه ی من اذیت بشه.

 

پی نوشت: اون کاربری که وبلاگ من رو به صورت خاموش دنبال میکنی، راستش من از ناشناس بازی خوشم نمیاد ممنون میشم یا قطع دنبال بزنی یا با هویت خودت دنبال کنی!

” دیالوگ

گفتی: سه سال از آخرین باری که دیدمت گذشت. عوض شدی...

 

گفتم: تو این سه سال من رو یادت بود؟ لعنت به این رفیق من. اگه میدونستم دروغ گفته راجع به اینکه میخواد منو ببینه پا نمیشدم بیام اینجا...من باید برم..

 

خندیدی!

 

گفتی: چه آتشی شده در دل به پا نمی دانی

نشانده ای به بلا و عزا نمی دانی

در آن زمان پر آشوب اولین دیدار
قیامتی که نمودی به پا نمی دانی

زبعد دیدن روی مه دل انگیزت
کشیده ام چه عذاب و بلا نمی دانی

 

گفتم: هنوز سر تصمیمت هستی؟

 

گفتی: هنوزم هستم. حتی بیشتر از قبل. 

 

گفتم: شرمنده. دیر شده دیگه. من دیگه حال آدم های جدید رو ندارم.

 

وا رفتی.

 

دستگیره ی در رو فشار دادم و بیرون رفتم. تو توی اتاق با کلی سؤال تنها موندی.

آدینه‌تون بخیرررر

انصافا؟ فانوسا؟ چند تا ریز پرنده؟ =))))

از اینجا تا خود قدس پرانتز :)))))

عجب

گفت ای کاش گوسفندی بودم در صحرای انگلیس ولی تو ایران نبودم.

منم گفتم ای کاش واقعا تو یه گوسفند تو انگلیس بودی و در صحراهای انگلیس می چریدی ولی اینجا نبودی الان.

نمیدونم چرا بهش برخورد..😶

تولدت مبارک مرد ابدی

 

بهترین مرد نظامی دنیا

مقتدر ترین رهبر

بهترین پاسدار این انقلاب

نائب آقا امام زمان

تولدت مبارک :)

 

همیشه یادمه بچه که بودم هر جا قاب عکست رو میدیدم بوسه به پیشونیت میزدم و یادمه پز دادنای من و مهسا توی عالم بچگی به همدیگه، که مهسا میگفت امام خمینی بابابزرگ منه و منم عکس شما رو نشونش میدادم و میگفتم ولی بابابزرگ من امام خامنه ایه :)) امام خامنه ای...امشب داشتم به عکساتون نگاه میکردم بازم ناخودآگاه بوسه به عکس شما زدم مثل دوران بچگی...

پایدار باشی برامون مرد فراموش نشدنی تاریخ

 

 

من تشنه ترین ، تنهاترین نخل جنوبم
مثل وطنم سوخته تنم اهل جنوبم
تن پوش تن زخمی من مرهم صبره
خوشبختی برام دیدن یک لکه ی ابره
من تشنه ترین
تنهاترین نخل جنوبم
مثل وطنم سوخته تنم اهل جنوبم
من اهل کویرم
از نسل کویرم
یک عمره گول ابرای بی بارونو خوردم
دندان به لب تشنه و پوسیده فشردم
من نخل تبر خورده ی بیداد کویرم
تنهام ولی با این همه فریاد کویرم
نخلستون سرسبزی می شه روزی اینجا
پیغام منو
پرنده ها میدن به ابرا
من اهل کویرم
از نسل کویرم....
Designed By Erfan Edited By Naghl Powered By Bayan